جدول جو
جدول جو

معنی نازل کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نازل کردن(طَرْ را کَ دَ)
به پائین آوردن. (ناظم الاطباء). فروفرستادن، وحی فرستادن خدا بر پیغمبر خود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نازل کردن
فرو فرستادن وخش فرستادن، پایین کشیدن، پست کردن از بالا بپایین آوردن، پست کردن، وحی فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
نازل کردن
فرو فرستادن
تصویری از نازل کردن
تصویر نازل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طَ عَ کَ دَ)
غنج. تدلل. (تاج المصادر بیهقی). دلال. (دهار). داله. ادلال. عشوه گری. رجوع به ناز شود، تفاخر. استکبار. خودنمائی. تکبر:
یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند.
حافظ.
، بی رغبتی نمودن. امتناع کردن. مقابل نیاز کردن:
که ناز کردن معشوق دل گداز بود.
لبیبی.
چو شش ماه از جدائی درد خوردم
روا بود ار زمانی ناز کردم.
(ویس و رامین).
چشم رضا و مرحمت بر همه باز می کنی
چونکه به بخت ما رسد این همه ناز می کنی.
سعدی.
بکن چندانکه خواهی ناز بر من
که من دستت نمی دارم ز دامن.
سعدی.
پیش کسی رو که طلبکار تست
ناز بر آن کن که خریدار تست.
سعدی.
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت.
حافظ.
و رجوع به ناز شود.
- ، ناز کردن کسی را، دست مالیدن بر سر و روی کسی، نمودن محبت و شفقت را یا به قصد تسکین هیجان اندوه و غمی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طَ چَ / چِ زَ دَ)
نازیدن. بالیدن: و همه مردمان بیرون از قریش او را دوست داشتندی و پدرش به او نازشی کردی. (ترجمه طبری).
بدانسان که شاهان نوازش کنند
بدان بندگان نیز نازش کنند.
فردوسی.
شما هم بدو نیز نازش کنید
بکوشید تا عهد او نشکنید.
فردوسی.
من همی نازش به آل حیدر و زهرا کنم
تو همی نازش به نسل هند بدگوهر کنی.
ناصرخسرو.
پیش یوسف نازش خوبی مکن
جز نیاز و آه یعقوبی مکن.
مولوی.
رجوع به ناز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از داخل کردن
تصویر داخل کردن
سپوختن خلانیدن نشاختن اندر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازش کردن
تصویر نازش کردن
نازیدن، بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزله کردن
تصویر انزله کردن
فرو فرستادن نازل کردن فرو فرستادن (کتاب آسمانی) : (گفت آری بان خدای که توریه بر موسی انزله کرد) (تفسیر اوالفتوح)، توضیح این ترکیب بر ساخته ایرانیانست
فرهنگ لغت هوشیار
الفنجیدن فرا آوردن توزیدن ویندیدن جمع کردن فراهم آوردن تحصیل کردن، نتیجه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازش کردن
تصویر سازش کردن
با کسی صلح کردن، مساهله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
ستردن بیهوده ساختن بی معنی کردن، ناراست جلوه دادن ابطال
فرهنگ لغت هوشیار
سر گرم شدن ببازی، مشغول شدن بچیزی سر گرم شدن بچیزی گذراندن وقت، قمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناز کردن
تصویر ناز کردن
((کَ دَ))
از روی عشوه و ناز خودداری کردن، کرشمه آمدن، به خود بالیدن و فخر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
إلى رقيقةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
Thin
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
maigrir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
assottigliare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
emagrecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
chudnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
тончать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
робити тонким
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
dunner maken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
dünner machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
adelgazar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
پتلا کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
पतला करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
ทำให้บาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
להמעיט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
薄くする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
变薄
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
kupunguza unene
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
얇게 만들다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
mengurangi ketebalan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
পাতলা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی